نظریه های رقیب که در این جا آورده میشوند مهمترین رقبای نظریه شرکت در ادبیات مدیریت سود به شمار می آیند. اما همان گونه که پیش از این گفته شد هر یک در مقایسه با نظریه شرکت به نوعی یک رابطه خاص و عام دارند. به همین دلیل نظریه شرکت به عنوان یک نظریه عام و مسلط در کانون بحث این مقاله قرار میگیرد.
1) نظریه چشم داشت: دو رویکرد به این نظریه وجود دارد: نظریه چشمداشت اطلاعاتی و نظریه چشمداشت ارزشی. هر دو رویکرد ریشه در نظریه چشمداشت روانشناسی دارند. برای اولین بار نظریه چشمداشت در حوزه حسابداری با رویکرد چشمداشت اطلاعاتی وام گرفته شد. اما سپس رویکرد ارزشی به این نظریه در کانون پژوهشهای مدیریت سود قرار گرفت.
اسکیپر[1] (1989) چشم انداز اطلاعاتی را در مقام عنصر کلیدی زیر بنای مطالعه پدیده مدیریت سود قرار
میدهد. بر این اساس چشمداشت اطلاعاتی در اثر ناقرینگی اطلاعاتی که در ساختارهای شرکتهای سهامی پیچیده بین مدیریت مسلط و گروه ذینفعان دور افتادهتر وجود دارد ایجاد میشود. وی معتقد است چشمداشت اطلاعاتی فرض میکند که افشاهای حسابداری دارای یک درونه یا بار اطلاعاتی است که علائم فایدهمندی را به ذینفعان رله یا مخابره میکند. بنابراین مدیران با آگاهی از این چشمداشت از مدیریت سود برای برآوردن اهداف سود مورد انتظار ذینفعان استفاده میکنند.
بورگستقلر و دیچو[2] (1997) رویکرد ارزشی را به عنوان نظریه چشمداشت اتخاذ میکنند. طبق این رویکرد تصمیم گیران یا ذینفعان ارزش را با توجه به یک مبلغ مرجع مانند سود استخراج میکنند تا سطوح مطلق ثروت، یعنی توابع ارزشگذاری افراد در دامنه زیان محدب و در دامنه سود مقعر است. این تلویحاً این مفهوم را میرساند که زیانها ناخوشایندتر از سودها هستند. از این رو، ذینفعان بالاترین ارزش را وقتی به دست میآورند که ثروت از یک زیان به یک سود به نسبت یک نقطه مرجع حرکت میکند. خلاصه مطلب این است که اگر همه چیز ثابت بماند، سرمایه گذاران ترجیح میدهند در شرکتهایی سرمایهگذاری کنند که سود کوچکتر را گزارش میکنند تا شرکتهایی که دارای سود نوسان پذیر هستند (کنوس و مرکر[3] ، 2005: 190). بنابراین تغییر در سود و سطح صفر سود دو نقطه مرجع برای سرمایهگذاران هستند.
اگر مدیران بتوانند سود را بالاتر از سطح این نقطه مرجع گزارش کنند بنابراین پاداش دریافت خواهند
کرد. به عبارتی سود در مقایسه با زیان و تغییر مثبت در مقایسه با تغییر منفی به عنوان مرجع پاداش محسوب میشوند. این نظریه همچنین گزینه مناسبی برای نظریه مطلوبیت مورد انتظار است.
2) نظریه کارگزاری: دو رویکرد به این نظریه در نوشته های مدیریت سود مطرح است:
رویکرد سهامداران و رویکرد ذینفعان. هر دو رویکرد ریشه در کار جنسن و مکلینگ[4] دارند (جنسن و مکلینگ ، 1976: 120).
طبق رویکرد سهامداران یا رویکرد سنتی به نظریه کارگزاری، تضاد منافعی بالقوه بین سهامداران و مدیران وجود دارد. مدیران می کوشند ثروت خود را بیشینه کنند. این ثروت با افزایش پاداش، افزایش ارزش اختیار نامه های سهام یا ارزش سهام، یا کسب موقعیت شغلی بهتر افزایش می یابد. تاکید بر سود کوتاه مدت و فدا کردن سود بلند مدت بهترین و کوتاهترین راه افزایش ثروت است. بر این اساس مدیران مشوق لازم را برای مدیریت سود دارند.
طبق رویکرد ذینفعان به نظریه کارگزاری تضاد منافع به تمام گروه های ذینفعان تعمیم داده میشود.
پرایور، ساروکا، و تریبو[5] معتقدند بر اساس این رویکرد مدیران نه تنها با سهامداران که با دیگر گروههای ذینفعان شرکت رابطه دارند. آنان رابطه مثبتی را بین مدیریت سود و مسئولیت پذیری اجتماعی شرکت یافتند.
[1] . Schipper
[2] . Burgstahler & Dichev
[3] . Koonce & Mercer
[4] . Jensen & Meckling
[5] .Priver, Saroca & Tribo
1-4- اهداف تحقیق
پژوهش حاضر، در راستای احساس نیاز به غنی تر نمودن پژوهش های حسابداری در زمینه مدیریت سود و سیاست تقسیم سود در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران صورت گرفته است که شامل اهداف زیر می باشد:
الف) هدف کلی:
ارزیابی تأثیر دامنه فعالیت های مدیریت سود بر سیاست های تقسیم سود در میان شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می باشد.
ب) اهداف ویژه:
ج) اهداف کاربردی: